روان‌شناسی و آمار: این دلبرِ دیو صفت!

در دورهٔ کارشناسی که در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل در رشتهٔ روان‌شناسی کودکان استثنائی بودم، دکتر حیدرعلی هومن که گویا به عنوان پدر روان‌سنجی ایران نیز شناخته می‌شود، استاد درس آمار استنباطی‌ ما بود.

البته ایشان با خانم‌ها رفتار خوبی نداشت. دقیق‌تر بگویم، تصوّرش این بود که زنان در ریاضیات استعداد کمتری از مردان دارند؛ به همین دلیل، گاه رفتار زننده‌ای با دختران کلاس داشت.

رفتار جالب و عجیب دیگری که داشت، این بود که در اغلب موارد کتاب‌های خود را به قصد فروش در صندوق عقب ماشینش نگه می‌داشت. دانشجویان می‌توانستند در همان کلاس، کتاب را از استاد بخرند و پولش را همان‌جا پرداخت کنند؛ کاری که با توجه به هنجارهای آن دوره عجیب به نظر می‌رسید.

تا جایی که در خاطره‌ام مانده است، اگر چه در آمار فهم بسیار عمیقی داشت، اما مُدرس خوبی نبود. بعضی از خاطرات در ذهن آدمی همچون نقشی بر سنگ حک می‌شوند. اگر خدایی هست و روحی، روحش قرین شادی و مغفرت الهی باد. 

از آمار استنباطی و دکتر حیدرعلی هومن گفتم. اما از مواجههٔ خودم با آمار بگویم!

من با دیپلم ریاضی از دبیرستان فارغ‌التحصیل شده بودم و به همین دلیل نه تنها با ریاضیات بیگانه نبودم؛ بلکه در دوران دبیرستان دروس جبر و ریاضیات جدید را بسیار دوست داشتم.

بله، من متعلق به دورهٔ دایناسورها یا همان خیارشورشاه هستم! به همین دلیل در دورانی که من مشغول به تحصیل بودم، دروس هندسه، ریاضیات جدید، مثلثات و جبر هر کدام کتاب‌های جداگانهٔ خود را داشتند. یادم می‌آید در آن زمان «نظام جدید» آموزشی تازه راه افتاده بود و به ما با حالتی کم‌و‌بیش تحقیرآمیز «نظام قدیم» می‌گفتند! دانش‌آموزانِ پس از ما، همچون موش آزمایشگاهی در حال درس خواندن در نظامی آموزشی بودند که هر از گاهی تغییر می‌کرد. بگذریم.

با وجود اینکه در دورهٔ دبیرستان از جبر و ریاضیات جدید بسیار لذت می‌بردم، در دورهٔ کارشناسی از آمار متنفر بودم. بگذریم از اینکه در آن دوره از روان‌شناسی هم متنفر بودم. به همین دلیل، اصلاً رغبتی به مطالعه برای امتحان آمار استنباطی نداشتم. گمان کنم با نمره‌ای ناپلئونی درس آمار استنباطی را پاس کردم.

در نهایت مدرک کارشناسی‌ام را در رشتهٔ روان‌شناسی گرفتم و با کوهی از کتاب و جزوه‌های آموزشی آمار و روش تحقیق مواجه شدم؛ در حالی که دانش و مهارتم در این زمینه همچنان ناچیز بود. حتی پس از مطالعه برای آزمون کارشناسی ارشد و ورود به دانشگاه، آنچه آموخته بودم برای پاسخ به نیازهای تحصیلی‌ام ناکارآمد به نظر می‌رسید!

اما چرا این مطالب را بازگو می‌کنم؟ 

گمان کنم در تعدادی از دانشجویانِ روان‌شناسی، کم‌یابیش ترس یا اضطرابی دربارهٔ آمار وجود دارد. این ترس و اضطراب، دانشجویان را در مسیر یادگیری آمار و تا حدّی روش تحقیق دچار مشکل می‌کند. این در حالی است که این دو درس در روان‌شناسی از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند.

روان‌شناسی جریان غالب مبتنی بر آزمایش و تحلیل‌های آماری بعضاً پیچیده است؛ بدون آمار تقریباً اثری از روان‌شناسی جریان غالب نمی‌ماند. به همین دلیل، افرادی که به روان‌شناسی جریان غالب علاقه‌مند هستند، باید در این دو موضوع، یعنی روش پژوهش و آمار، تبحّر خوبی داشته باشند.

فرض کنید روش درمانی جدیدی برای یکی از اختلالات روان‌شناختی پیشنهاد شده است. در این صورت:

  • چگونه باید اثربخشی این روش را ارزیابی کرد؟
  • کدام یک از انواع طرح‌های پژوهش به بهترین شکل می‌تواند چنین کاری را انجام دهد؟
  • داده‌های حاصل از چنین پژوهشی را چگونه باید تحلیل کرد؟
  • تعداد نمونه را چگونه باید انتخاب کرد؟
  • توان آزمون باید چقدر باشد؟
  • داده‌های پرت را چگونه باید تعریف کرد؟
  • با داده‌های پرت چه باید کرد؟
  • آیا باید آن‌ها را در تحلیل داده‌ها نادیده گرفت؟ یا باید آن‌ها را به عنوان داده‌های افراطی در تحلیل‌های آماری گنجاند؟
  • داده‌های از دست رفته را چگونه باید تحلیل کرد؟

در فرایند پژوهش و تحلیل داده‌ها چاره‌ای نداریم جز مواجهه با کثیری از این پرسش‌ها.

چه خوب و چه بد، چه مطلوب و چه نامطلوب، هر چه دانش آماری‌مان در روان‌شناسی بیشتر باشد، احتمال موفقیت در حرفه‌های دانشگاهی و غیردانشگاهی و همین‌طور انتشار مقالات در مجلات پژوهشی افزایش پیدا خواهد کرد. 

بنابراین، دانستن آمار از واجبات است. بیشتر دانشجویان روان‌شناسی و سایر علوم انسانی دانشگاهی، فارغ‌التحصیل رشتهٔ علوم انسانی هستند و به همین دلیل آشنایی‌شان با ریاضیات و مباحث مرتبط با آن، با آنچه در دورهٔ دانشجویی و در درشتهٔ روان‌شناسی به آن نیاز دارند متناسب نیست.

در حقیقت، آن میزان از ریاضی که در دبیرستان در رشتهٔ علوم انسانی به دانش‌آموزان تدریس می‌شود، آنان را برای مواجهه با مبحث آمار در رشتهٔ روان‌شناسی در دانشگاه آماده نمی‌کند. ما سعی داریم این شکاف را از طریق تولید محتوای مربوط به مباحث آماری پر کنیم.

از سویی دیگر، همان‌طور که از اسم ما روان‌شناسان پیداست؛ ما روان‌شناسیم و نه آماردان! در عین حال، آمار یکی از ابزارهای مهمی است که روان‌شناسان از آن در پژوهش‌های خود استفاده می‌کنند. همین مسئله روان‌شناسان را در وضعیتی عجیب و تا حدی دشوار قرار می‌دهد.

از سویی، ما روان‌شناسان آماردان نیستیم و از سویی، رشته‌ای که در آن تحصیل می‌کنیم، بسیار متّکی به تحلیل‌های آماری است. یعنی لازم نیست دانشمان به اندازهٔ دانش یک آماردان باشد؛ در عین حال نمی‌توانیم تنها مصرف‌کنندهٔ صرفِ آزمون‌های آماری باشیم بدون اینکه منطق نهفته در آزمون‌های آماری را بدانیم. همین مسئله سبب شده است تا عدّه‌ای از دانشجویانِ روان‌شناسی و سایر علوم انسانی اجتماعی، از آمار فراری باشند یا مهارت اندکی در آمار داشته باشند.

این جُستارِ مقدماتی، نوید مسیری تازه است که ما انتخاب کرده‌ایم. در این مسیر، با زبانی ساده و همه‌فهم و با استفاده از روش‌های کاربردی، با آمار و روش تحقیق آشنا خواهیم شد.

  • شما در مورد آمار چه دغدغه‌هایی دارید؟
  • چه چیزهایی دربارهٔ این موضوع شما را نگران می‌کند؟
  • در تلاش‌های پیشین خود برای یادگیری آمار و روش تحقیق، با چه موانعی روبرو شده‌اید؟
  • دغدغه‌ها و نگرانی‌های شما چگونه و با خواندن یا دیدن چه مطالبی برطرف می‌شود؟
  • چه مباحثی در آمار و روش تحقیق برای شما دشوارند؟
  • چه مباحثی برایتان جذابیت بیشتری دارد؟
  • دوست دارید دربارهٔ چه مباحثی برای شما تولید محتوا کنیم؟

پاسخ این سؤالات ما را به سمتی هدایت می‌کند تا بتوانیم تصویری واقعی‌تر از نیازهای شما داشته باشیم و محتواهای خود را به سمتی ببریم که به حال دانشجویان روان‌شناسی، انسان‌شناسی و سایر علوم انسانیِ تجربی مفید باشد. این فایده می‌تواند شامل موارد مختلفی شود: از بالاتر رفتن احتمال پیدا کردن شغل مناسب در شرایط دشوار اقتصادی اکنون بگیرید تا افزایش احتمال قبولی در کنکور برای افرادی که علاقه به ادامهٔ تحصیل دارند.

سعی خواهم کرد تا جایی که می‌توانم، با زبانی همه‌فهم و به دور از واژگان تخصصی، مفاهیم موجود در روش پژوهش و آمار را به مخاطب منتقل کنم.

از سوی دیگر، به معرفی روان‌شناسی اجتماعی-سیاسی نیز خواهم پرداخت. در فرایند معرفی این رشته، از مثال‌های کاربردی استفاده خواهم کرد؛ از موقعیت‌هایی که همهٔ ما به عنوان شهروند، شخصاً با آن‌ها مواجه شده‌ایم یا شاهد رفتار دیگران در آن موقعیت‌ها بوده‌ایم. 


نظرات، سؤالات و انتقادات خود را در بخش انتهای همین صفحه، به صورت کامنت مطرح کنید.

اگر این مطلب برایتان مفید بود، آن را با دیگران به اشتراک بگذارید و به رشد جامعهٔ علمی کمک کنید.

🔻 اگر این جُستار را دوست داشتید، احتمالاً جستارهای زیر نیز برایتان مفید خواهد بود:

🔗 آیا روان‌شناسی «علم» است؟

اگر پسندیدید؛ به‌اشتراک بگذارید!

6 دیدگاه برای “روان‌شناسی و آمار: این دلبرِ دیو صفت!”

  1. گاهی که مقاله می‌خونم قسمت آماری رو رد میکنم و سریع سراغ نتیجه گیری و بحث و…میرم و حتی اگه روی جداول و تحلیل ها متوقف بشم وحشت می‌کنم و عذاب وجدان می‌گیرم. روش تحقیق رو خیلی دوست دارم و نمره بالایی هم گرفتم ولی بدون دونستن آمار که نمی‌شه محقق خوبی شد🥲
    لطفا درباره اینکه چطور با چالش آمار کنار اومدید بنویسید(مثلا نحوه مطالعه، معرفی کتابهای خوب این زمینه)
    پ.ن: دانشجو کارشناسی روانشناسی هستم

    1. صبر، مطالعه کتاب هایی که خوب نوشته و ترجمه شدن (مخصوصا کتاب هایی که برای افراد مبتدی نوشته شدن)، استفاده از دانش دوستانم و کمک گرفتن از اونها، از قدم های کوچک و آهسته شروع کردن و در نهایت باز هم صبر

  2. دکتر اورازانی عزیز سلام
    بنده از هم نسلان دوره خیارشور شاهیان هستم
    پس از یک فوق‌لیسانس مهندسی و با فاصله حدود ۲۰سال مشغول تحصیل در رشته کارشناسی مشاوره هستم، بماند که چقدر از همکلاس بودن با فرزندانم لذت میبرم اما دقیقا رابطه آنها با درس آمار عذابم میدهد .
    به نظرم مهمترین مسأله که این عزیزان را رنج می‌دهد، روش برخورد نامناسب برای آموختن(تکیه بر حفظ کردن) است. این عزیزان هیچ حس مشخصی از مفاهیمی شبیه جدول فراوانی، آماره، پارامتر و … ندارند و طبیعی است که برخورد از نوع سخت شکل می‌گیرد.
    از سویی ضعف در محاسبات ساده ریاضی بار مضاعفی را بر عزیزان تحمیل می‌کند.
    برای دومی که کار زیادی از مدرس آمار بر نمی‌آید ولی حال که شما تصمیم موثری گرفته آید پیشنهاد میکنم موضوع را از آمار توصیفی و با مسایل خیلی روزمره و با آماره هایی محسوس شروع بکنید.
    من نتایج خوبی از این مدل آموزش به عزیزان گرفته تم

    1. مرسی بابت به اشتراک گذاشتن تجربتون. اگر منابع خاصی هم در این زمینه می شناسین ممنون می شم معرفی کنین. منظورم منابعی هستش که روش تدریس رو شیرین تر می کنه. در ضمن چه خوب که علاقتون رو دنبال می کنین.

  3. سلام
    ساده سازی
    ای وای بر ساده سازی
    بله درست است که تیغ اوکام مهم کاربردی ست
    اما نه تا جایی که به اصل داستان ضربه بزند
    علم آمار را تا حد شمارش و احصا تنزل ندهیم
    آمار وقتی به مرحله استنباط میرسد اصالت پیدا میکند
    آمار توصیفی را رها کنیم
    مهم استنباط شواهدی و بیزی و فرکانسی است

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
به بالا بروید