- قیچی را به هم نزن؛ دعوا میشود.
- شکستن آینه شگون ندارد.
- عدد ۱۳ نحس است.
- بزن به تخته چشم نخوری.
- چپمغزها منطقیتر و راستمغزها خلّاقتر هستند.
- اگر در طول خواب پادکست گوش کنید، میتوانید مطالب جدیدی یاد بگیرید.
- سیگار کشیدن باعث کشته شدن ویروسها میشود.
- زنها ذاتاً استعداد لازم برای موفقیت در مشاغل حسّاس را ندارند.
از نظر شما کدام یک از باورهای بالا نادرست یا خرافیاند؟
همه؟ یا تنها بخشی از آنها؟
شما به کدام یک از این باورها معتقد هستید؟
آیا شما خود را انسانی خرافی میدانید؟
بعید میدانم. همۀ ما دوست داریم انسانهایی عقلانی باشیم و البته تا حد زیادی هم تصور میکنیم در عمل فردی عقلانی هستیم.
مشهور است که دکارت میگفت اگر مردم دربارهٔ کمبود بسیاری از چیزها شکایت کنند، کسی از کمبود عقل شکایت نمیکند!
اگر من و شما از نداشتن یا کم داشتن پول و مقام و شأن اجتماعی و هزار چیز دیگر شاکی باشیم، از این شکایت نخواهیم کرد که عقل کمی داریم!
یکی از دلایل شکایت نکردن از اینکه ما از کمعقلی رنج میبریم، این است که عقلانی بودن فضیلتی ذهنی است و ما دوست داریم نزد خودمان و دیگران افرادی معقول باشیم.
اخلاق تنها مربوط به کارهایی که میکنیم نمیشود بلکه چیزی به نام «اخلاقِ باور» نیز وجود دارد.
میپرسید اخلاقِ باور چیست؟ اجازه دهید از ریاضیدان و فیلسوف کمبریجی معنای اخلاق باور را بپرسیم.
از نظر ویلیام کلیفورد، ما دو وظیفهٔ اخلاقی دربارهٔ باورهای خود داریم:
۱- تا آنجا که میتوانیم از ورود باورهای نادرست به ذهنمان جلوگیری کنیم.
۲- طوری ذهن خود را تربیت کنیم که باورهای درست تا آنجا که میتوانند وارد ذهنمان شوند.
نمیدانم جاروبرقیهایی را دیدهاید که هم مَکِش دارند و هم دَمِش؟ هم میتوانند هوا را به درون بکشند و هم میتوانند هوا را بدمند.
از نظر کلیفورد ذهن ما باید اینگونه کار کند. یعنی باورهای درست را جذب، و باورهای نادرست را دفع کند.
با مشاهدهٔ طیف گستردهای از باورهای خرافی، به یک نتیجه میرسیم:
تمام باورهای نادرست و خُرافی نتیجهٔ یکسانی ندارند.
مثلاً اگر من باور داشته باشم که با به هم زدن قیچی اتفاق بدی میافتد یا بین دو نفر دعوا میشود، طبیعتاً چنین کاری را انجام نمیدهم و دیگران را هم از چنین کاری منع میکنم.
اما اگر باور داشته باشم که فلانی بدقدم و شوم است، احتمال زیاد با او قطع رابطه میکنم و شاید از اطرافیانم نیز بخواهم تا آنها هم رابطهشان را با فرد مورد نظر قطع کنند. در این صورت، فرد مذکور روابط اجتماعیاش را تا حدی از دست میدهد و نزد عدهای به شومی شهره میشود؛ پدیدهای که میتواند برای وی مشکلات متعددی در اجتماع درست کند.
یا اگر مالک شرکت بزرگی باشم و باور داشته باشم که «زنها ذاتاً استعداد لازم برای موفقیت در مشاغل حسّاس را ندارند»، در این صورت تمام موقعیتهای شغلی مهم را به مردان واگذار خواهم کرد.
هدفم از این مثالها این است که نشان دهم باورهای نادرست و خرافی آثار و نتایج اجتماعی یکسانی ندارند. اما میزان این ضرر هر چقدر باشد، عدهای، از جمله مروّجان علم، بخشی از وظیفهٔ خود را مبارزه با چنین باورهایی تعریف کردهاند.
اما پرسش مهم این است که آیا استراتژیهای به کار رفته از سوی مروّجان علم برای اصلاح باورهای نادرست و خُرافی، از اصول علمی پیروی میکنند؟ یعنی آیا مروّجان علم به پژوهشهای علمی دربارهٔ روشهای گوناگون ترویج علم مراجعه کردهاند و استراتژیهای خود را بر مبنای نتایج این پژوهشها بنا کردهاند؟
به اصطلاحِ «مبارزه با خرافات یا شبهعلم» توجه کنید.
آیا این استعاره که از آن برای صحبت از تصحیح باور دیگران استفاده میشود، استعارهای دارای کارکرد است؟ آیا ما را به بیراهه نمیبرد؟
اگر دقت کرده باشید، گفتم «مبارزه با خرافات»؛ چنین استعارهای مروّجان علم را در جنگ با خرافات و افرادی که به خرافات باور دارند قرار میدهد، نه؟
به نظر شما اینطور نیست؟
اگر کسی به جنگ عقاید و باورهای شما بیاید، در درجهٔ نخست به فکر دفاع میافتید یا اینکه به خود میگویید «به این توجه نکن که برای مبارزه با باورهای تو آمده است، به حرفش گوش کن و ببین استدلال درستی دارد یا نه»؟
به احتمال زیاد در یک «حمله»، ما هم موضع دفاعی خواهیم گرفت.
میبینید که استعاره و البته به تبع آن استراتژی به کار رفته برای «مبارزه» با باورهای نادرست و خرافات، کار را از همان ابتدا دشوار میکند. اشتباهاتی از این دست، کار خرافهزدایی را دشوارتر از آنچه هست میکنند.
در این جستار دربارهٔ چند اشتباه فراگیر در مبارزه با باورهای خرافی توضیحاتی خواهم داد.
غالب باورمندان به خُرافات، صرفاً با ارائۀ شواهد قانع نمیشوند و دست از باور نادرستشان نمیکشند. واقعیت به تنهایی برای تغییر عقیدهٔ آنها کافی نیست!
تصوّر اولیهٔ بیشتر ما این است که اگر فردی باور نادرستی دارد، میتوان با ارائۀ دلیل یا شواهد معتبر باور وی را تغییر داد. اما مشاهدات تجربی نشان میدهند که همواره چنین نیست.
چرا؟
در این جُستار به چرایی این مسئله میپردازم.
چند نکتهٔ نادیده گرفتهشده در مبارزه با خرافات و باورهای نادرست
۱- توجه به خاستگاه باورها
در روانشناسی اجتماعی موضوعی به نام «روانشناسیِ باور» وجود دارد. در این شاخه از روانشناسی اجتماعی، به این پرسش پاسخ میدهیم که «خاستگاه باورهای افراد چیست؟»
به نظرم هر مبارزهای با شبهعلم یا خرافات که خاستگاه چنین باورهایی را نادیده بگیرد، در مبارزه با آنها آنچنان که باید موفق نخواهد بود.
طبیعتاً از آن جهت که روانشناسی باور شاخهای از روانشناسی اجتماعی است و نیز با توجه به فراگیر شدن باورهای شبهعلمی و خرافی در ترازِ اجتماعی، باید بتوانیم در همان تراز اجتماعی به این پرسش پاسخ دهیم که چه تغییرات اجتماعی-سیاسی-فرهنگی در جامعه رخ داده و در نهایت چنین باورهایی را در افراد ایجاد یا تقویت کرده است.
به عبارت دیگر، تغییرات در سطح کلان، تغییراتِ روانشناختی خاصی تولید میکند که یکی از آنها همین گسترش باورهای شبهعلم و خرافی است.
۲- این باورها به چه نیازی پاسخ میدهند؟
پرسش دیگر این است که چنین باورهایی چه نیازهایی را ارضاء میکنند؟ آیا این نیازها از پیش وجود داشتند و در این ایّام تشدید شدهاند؟ یا چنین باورهای شبهعلمی و خرافی نیازهای بنیادینی را ارضاء میکنند که همواره در ما وجود داشتهاند و اکنون که شبکههای اجتماعی ظهور کردهاند، ما هم بیشتر افرادی را که دارای چنین باورهایی هستند میبینیم.
۳- آیا جایگزین مناسبی برای این باورها دارید؟
اگر این باورها نیازهای خاصی را در افراد ارضاء میکنند، آیا ما منتقدان باورهای شبهعلمی و خرافات، نظامِ باور جایگزینی را به این افراد عرضه میکنیم تا با رها کردن باورهای خودشان، با نظامِ باورِ جدیدِ پیشنهادی ما نیازهای روانشناختیشان را ارضاء کنند؟
دقت کنید که چنین باورهایی غالباً در نظامی از باورها جای دارند که برای باورمندان به آنها کارکردهای مختلف روانشناختی از جمله معنابخشی دارند. باورهای شبهعلمی و خرافی غالباً باورهایی منفرد یا معدود نیستند؛ بلکه در پسزمینهای از یک جهاننگری کلیتر معنا مییابند.
۴- واقعیت برای تغییر باورها کافی نیست!
نکتهٔ بسیار مهم دیگر این است که طبق پژوهشهایی که در روانشناسی اجتماعی انجام شده است، عَرضهٔ «فکت»های زیاد و استدلالهای قوی برای تغییر باور افراد کافی نیست.
طبق همین پژوهشها، در بعضی موارد -که کم هم نیستند- دادن اطلاعات بیشتر به فردی که سعی در تغییر باورهایش داریم، با تغییر باور وی هیچ ارتباطی ندارد. یعنی دادن «فکت»های علمی هیچ کمکی به تغییر باور فرد نمیکند!
۵- این باورها چه رابطهای با هویت فرد دارند؟
نکتهٔ دیگر اینکه باید به این پرسش پاسخ دادکه چنین باورهای شبهعلمی و خرافی، چه نسبتی با هویت فردی و اجتماعی افراد دارند؟ به قول مارتین راکیچ، روانشناس آمریکایی، باورهای ما به دو دسته قابل تقسیم هستند:
- باورهای پیرامونی
- باورهای مرکزی
آیا با عرضهٔ انواع و اقسام فکتهای علمی، میتوانیم باورهایی را که بخشی از هویت فردی یا اجتماعی افراد هستند تغییر دهیم؟
۶- اگر باورم را بگیری، آزادیام را گرفتهای!
نکتهٔ دیگر مربوط میشود به دستهٔ دیگری از پژوهشهایی که در روانشناسی اجتماعی انجام شدهاند تحت عنوان Reactance. در حقیقت هنگامی که سعی در تغییر باور فردی داریم، از منظر مخاطب، در حال گرفتن آزادی وی برای باور داشتن به ایدهای خاص هستیم.
این پژوهشها نشان میدهند که مقاومت فرد در برابر تغییر باورش لزوماً به این معنا نیست که وی معتقد به عقلانی یا علمی بودن باورش است؛ بلکه مقاومت وی در برابر تغییر باورش، دفاع از نیازی بنیادیتر است: احساس آزادی در اینباره که من میتوانم و میخواهم هر باوری که دوست دارم را داشته باشم.
تلاش برای تغییر باور فرد، به نوعی تهدید کردن احساس آزادی وی است و به همین دلیل افراد در برابر تغییر باور یا اقناع مقاومت میکنند؛ نه لزوماً به این دلیل که باورشان برایشان مهم است؛ بلکه به این دلیل که آزادیِ داشتنِ آن باور برایشان مهم است.
بدون در نظر گرفتن چنین نکاتی، تلاشهایمان در راستای تغییر باورهای شبهعلمی و خرافی، با موانع جدی مواجه خواهند شد.
نظرات، سؤالات و انتقادات خود را به صورت کامنت مطرح کنید.
اگر این مطلب برایتان مفید بود، آن را با دیگران به اشتراک بگذارید و به رشد جامعهٔ علمی کمک کنید.
🔻میتوانید سایر جُستارهای مرتبط را از طریق لینکهای زیر مطالعه فرمائید:
🔗 آیا روانشناسی «علم» است؟
🔗 نهاد روانشناسی، نسبت آن با وضع موجود و نهادهای قدرت
🔗 روانشناسیِ اجتماعی چیست؟
🔗 روانشناسی اجتماعی و روانشناسی بالینی: یک دوستیِ انتقادی
2 دیدگاه دربارهٔ «روانشناسی باور: چرا اصلاح باورها اینقدر دشوار است؟»
سلام مطلب مفیدی بود ممنون، بسیار روان نوشته شده بود فونت خوب بود
قالببندی محتوا عالی بود، خسته کننده نبود به عکس جذاب بود دوست داشتم بیشتر باشه، فقط اگر در آینده بیشتر در مورد باورهای جایگزین که بتونه معنابخش باشه برای افراد، صحبت کنید ، ممنون میشم
ممنون از بازخورد مثبت شما. با تیم خوبی کار می کنم.