- آیا تا به حال به عنوان یک زن به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کردهاید؟
- آیا روانشناس یا روانپزشکِ شما، زن بودنِ شما را در فرایند مشاوره در نظر گرفته است؟
- آیا تا به حال در جلسات مشاورهٔ شما اتفاق افتاده است که مشاور یا روانشناستان به دلیل اینکه مرد بوده است، درکی از مشکل شما به عنوان یک زن نداشته باشد یا دستِکم همدلی با شما برای وی دشوار بوده است؟
- آیا به دلیل تفاوت طبقهٔ اقتصادی-اجتماعی، مشاورتان -که زن نیز بوده است- در همدلی با شما به عنوان مراجع مشکل داشته است؟
در این جستار میخواهم گزارشی کوتاه از تسهیلگری زنباورانه عرضه کنم۱. البته به نظرم تمامی عناصر چنین رویکردی مختص به تسهیلگری زنباورانه نیستند؛ هر تسهیلگری میتواند (و بلکه باید) تا آنجا که میتواند از این عناصر در اتاق مشاوره بهره بگیرد. در عین حال، عواملی هم وجود دارند که بیشتر (یا فقط) در مورد زنان کاربرد دارند.
محور ایدهٔ تسهیلگری زنباورانه، وارد کردن و در نظر گرفتن امور جنسی و جنسیتی در فرایند تسهیلگری است. ریشهٔ چنین دغدغهای را میتوان در این رویکرد نظری یافت که جنس و جنسیت ما انسانها، در تجربیاتی که از سر میگذرانیم نقشی محوری دارند.

تجربیاتِ وجودی ما جنسی/جنسیتی هستند. اگر ما در نقش یک زن در جامعه حضور پیدا کنیم، تجربیاتی را از سر میگذرانیم که یک مرد از سر نمیگذراند (البته عکس این مسئله نیز درست است). در اینجا تنها منحصربهفرد بودنِ تجربه مد نظر نیست؛ بلکه تصوّر بر این است که این مقولهٔ اجتماعی (یعنی زن بودن)، زنان را در بسیاری از موارد در مقایسه با مردان در موقعیتهایی نابرابر قرار میدهد.
شاید خودِ ایدهٔ «زنباوری» به معنای «باور کردن تجربیات و توانمندیهای زنان»، و «زنانهنگری» به معنای «از چشم زنان به جهان نگریستن»، در فضای روانشناسیِ ما، منظری باشد که کمتر از آن به مسئلهٔ تسهیلگری نگریسته شده باشد.
باری، آنچه بدان نیاز داریم نه فقط رجوع به مفاهیم و سازههای موجود در کتابهای رواندرمانگری، بلکه آغاز از تجربهٔ مشترکی است که سوژههایی خاص (در این مورد زنان) به مثابه موجوداتی اجتماعی در ساختارهای گوناگون از سر گذاراندهاند. این ساختارها از نهادهای پایه و کوچکی همچون خانواده آغاز میشوند و انواع نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی را در برمیگیرند.

آیا به راستی مردان و زنان با پسزمینهٔ اجتماعی یکسانی پا به اتاق تسهیلگر میگذارند؟ آیا نمیتوان و نباید یکی از ستونهای اصلی مشاوره را همین تجربیات زیستهٔ اجتماعی زنانه در نظر گرفت؟ تجربیاتی که غالباً در روابط قدرت نابرابر شکل گرفتهاند؟ روابطی از جمله رابطهٔ پدر-دختر، برادر-خواهر، زن-شوهر، دوستدختر-دوستپسر و …
از آن مهمتر، وقتی از «تجربهٔ زنانه» و «نگاه زنانه» (دقت کنید که این دو یکی نیستند) صحبت میکنیم، از چه چیزی حرف میزنیم؟
- آیا «زن بودن» تجربهای جهانشمول (universal) و همگن (homogenous) است؟
- آیا دانشی که به دست میآوریم متأثر از جنسیت ما نیست؟
حتی بنیادیترین پدیدههای زیستی در میدانِ اجتماعی کموبیش دچار تغییر میشوند یا معنای بسیار متفاوتی به خود میگیرند!
برای مثال، «پریود» را به عنوان پدیدهای که اکثریت قریب به اتفاق زنان آن را تجربه میکنند در نظر بگیرید. شرایط کاری و استرس و فشار ناشی از کار، بر زمان پریود تأثیر میگذارد. برای زنی که کار نمیکند و از شرایط مالی مناسبی برخوردار است و برای زن کارگری که کارش تمیز کردن خانهٔ دیگران است، «پریود شدن» معنای یکسانی ندارد! برای دومی، پریود یعنی کار آهستهتر، و کار آهستهتر یعنی درآمد کمتر! برای یک زن کارگر، پریود یعنی کار کردن در شرایط فیزیکی دشوارتر که در نهایت و در درازمدت ممکن است منجر به انواع بیماریها شود.
در جوامع پدرسالار، ممکن است پریود شدن با باورهایی دربارهٔ کثیفی، نجسی، حلول ارواح شیطانی در زن و اموری از این دست همراه باشد و این باورها حتی در بین خود زنان نیز شایع باشد!
در جامعهای پریود شدن ممکن است به معنای وارد شدن به مرحلهای جدید از زندگی باشد. در جامعه ای دیگر پریود شدن با انزوای اجتماعی و دوری گزیدن از اجتماع به صورت موقت همراه است!
پس امر زیستیِ جهانشمول (universal)، در عین حال نوعی معنای موضعی (local) هم دارد. همین معنای موضعی است که غالباً سامانههای رفتاری را شکل میبخشد. با اطلاع از امر موضعی است که دانش دقیقتری از مراجع کسب میکنیم و نه صرفاً تکیه بر امر جهانشمول!
چنین تحلیلی در عین به رسمیت شناختن تکینگی و منحصربهفرد بودنِ تجربیات زنانه، تنیدگی آن را در ساختارهای قدرت، اقتصاد، سیاست و فرهنگ به رسمیت میشناسد. از این حیث، ما با امری صرفاً زیستی مواجه نیستیم؛ امر زیستی چون تاری در پودِ امر سیاسی، اقتصادی، حقوقی و اجتماعی تنیده است.
- اگر زنان غالباً در روابط قدرت نابرابر پرتاب شده و در آن نگه داشته شدهاند آیا خود روابط قدرت بین تسهیلگر و مراجع، اهمیت خاصی پیدا نمیکند؟
- آیا روابط تسهیلگر-مراجعی که ناخواسته همان الگوی اجتماعی پذیرفتهشده در روابط قدرت را در اتاق تسهیلگر بازتولید میکند توان کمک به مراجع را دارد؟
- آیا میتوان با تکیه بر روابط قدرتِ نابرابری که پای مراجع را به اتاق مشاوره باز کرده است، به مراجع کمک کرد؟

مگر نه اینکه در اغلب موارد، تسهیلگر همچون «متخصصی» در اغلب زمینهها دانش خود را به مراجع «اعطا میکند» بدون اینکه لزوماً تجربیات مراجع را از سر گذرانده باشد؟ آیا نمیتوان گفت که روابط پدرسالارانه تا قلب اتاق مشاوره پیش رفتهاند؟
در اینجا از این موضع دفاع نمیکنم که این تنها زنان هستند که توانایی درک زنان را دارند؛ اما در عین حال، آیا میتوان ارزش تجربهٔ مشترک را در فرایند تسهیلگری نادیده گرفت؟ در اینجا با دو مسئله مواجهیم:
- نبود تجربهٔ مشترک بین تسهیلگر و مراجع
- رابطهٔ سلسلهمراتبی بین تسهیلگر و مراجع
در تسهیلگری فمینیستی، خودِ اتاق تسهیلگری و رابطهٔ بین تسهیلگر-مراجع از پیش باید دگرگون شود تا مراجعی که در اغلب موارد در روابط قدرت نابرابری قرار داده شده است (و به همین دلیل افقهایی از پیش، به رویش بسته نگه داشته شده است)، بتواند عاملیت خود را از اتاق تسهیلگر آغاز و تجربه کند. از این حیث، یکی از اهداف رویکردهای فمینیستی در مشاوره و رواندرمانی، بازتولید عاملیت مراجع از رهگذر رابطه تسهیلگر-مراجع است.
برای مثال، در چنین رویکردی، تسهیلگر از کارهای زیر خودداری میکند:
- هُل دادن مراجع به سمت اهداف، تعاریف و راهحلهای عرضهشده از سوی تسهیلگر
- رفتار کردن به شکلی که مراجع تصوّر کند سلامت روان و بهزیستی وی در گرو «ماندن و ادامه دادن جلسات مشاوره» است.
- پرهیز از انتقال این پیام به مراجع که «آنچه من میگویم درست و دقیق است و تو باید به آن عمل کنی.»
از سوی دیگر، این امکان وجود دارد که به دلیل درونی کردن روابط قدرت نابرابر، مراجع گرایشی ناخودآگاه به بازتولید همان روابط در اتاق مشاوره داشته باشد. در چنین مواقعی باید وی را از چنین مسئلهای آگاه کرد.
به مثالهای زیر توجه کنید:
- ابراز نظرهایی از سوی مراجع همچون اظهار نظر زیر: «شما بهتر از من میدانید. بگویید من چه کنم».
- تبعیت از هر آنچه تسهیلگر میگوید و قرار دادن خود در موقعیت «دختر خوب و حرف گوش کن»
- اعتباربخشی به تسهیلگر از سوی مراجع به خاطر کارها و تلاشهایی که خود مراجع انجام داده است.
- نگاه سلسلهمراتبی و از پایین به بالا به تسهیلگر، همچون موجودی برتر که با مشکل، تعارض و محدودیتی مواجه نیست.
در چنین رویکردی، تسهیلگر از همان ابتدا بر مسئولیت مشترک و فرایند بررسی مشکل با کمک یکدیگر تأکید میکند. در عین حال، چنین فرایندی از مخالفت با مراجع و به چالش کشیدن او پرهیز نمیکند. چرا که همانطور که در بالا اشاره کردم، بسیاری از هنجارهای نابرابر موجود در روابط اجتماعی درونی شدهاند. از سوی دیگر، تسهیلگر نیز همواره آماده است تا دیدگاه خود را به چالش بکشد!
در عین حال، مراجع با انتظاری که از پیش دربارهٔ تسهیلگران وجود دارد پا به اتاق مشاوره میگذارد. این انتظارات لزوماً با بر هم زدن رابطهٔ قدرت بین تسهیلگر و مراجع همخوان نیست؛ بنابراین، تسهیلگر باید فعالانه تلاش کند تا مراجع را به نحوی اصیل و جدی در فرایند مشاوره درگیر کند. به همین علت، گاه مراجع انتظاری از تسهیلگر دارد که با بازگرداندن عاملیت به مراجع همخوانی ندارد.
اصول روانشناسی فمینیستی چیست؟
اجازه دهید با تکیه بر تحلیل مذکور، اصول روانشناسی فمینیستی را فهرست کنیم.
۱) تحلیل ساختارهای قدرت
در تحلیل ساختاری، تأثیر ساختارهای پدرسالار (یا مردسالار) بر مراجع مورد بررسی قرار میگیرد.
برای نمونه، آیا در خانواده، پدر یا برادران ارادهٔ خود را بر زنان خانواده تحمیل میکنند؟ آیا ارزشهای خانواده مبتنی بر اخلاق پدرسالا (یا مردسالار) است؟ (حفظ حیا و عفت دختران از رهگذر ایجاد انواع محدودیتها برای ایشان و …)
۲) توانمندسازی مراجع
از آنجا که زنان در خانواده و دیگر روابطِ بینفردی یا در روابط با نهادهای اجتماعی غالباً در روابطی نابرابر زیست میکنند و چنین روابطی احساس کارآمدی را از آنها ستانده است، یکی از کارهایی که باید در فرایند تسهیلگری صورت گیرد، بازیابی احساس عاملیت زنانه است.

چنین عاملیتی از رهگذر نقد ساختارها و روابط تخریبکننده و سرکوبکننده رخ میدهند. بنابراین، تفکّر انتقادی به معنای شناخت سرچشمههای نابرابری و سپس تلاش در جهت از بین بردن آنهاست. در اینجا نظر و عمل از هم جدا نیستند.
۳) تأکید بر مسئلهٔ تقاطع۲
مسئلهٔ تقاطع مربوط میشود به تأثیر دیگر مقولههای اجتماعی از جمله دین و مذهب، قومیت، طبقهٔ اقتصادی-اجتماعی و … بر تجربیات زنانه. زن بودن در تعامل با این مقولهها معنایی متفاوت مییابد و تجربیاتی متفاوت در اختیار سوژه قرار میدهد. این مقولهها باید در اتاق مشاوره در نظر گرفته شوند و در تسهیلگری نقش ایفا کنند.
۴) زبان و گفتمان
زبان در تولید گفتمان و بازنمایی زنان و تجربیات زنانه نقش محوری ایفا میکند.
در بالا دربارهٔ اهمیت تفکر انتقادی در اتاق مشاوره گفتم. برای مثال، میتوان از زبانِ تفاوتهای جنسی بین زن و مرد در تقویت گفتمان خاصی که در آن زنان پستتر و ناتوانتر از مردان تلقی میشوند استفاده کرد؛ یا برعکس، از آن برای اشاره به این واقعیت استفاده کرد که تا کنون و در اغلب موارد، انسان بودن همان مرد بودن معنی شده است و هماکنون زمان آن فرا رسیده است که دادههای مربوط به زنان را از طریق پژوهشهای گوناگون وارد تصمیمگیریها کرد.

۵) کُنشِ جمعی
کار تسهیلگر فمینیست تنها تحلیل نظری نیست. تسهیلگر میداند که آنچه «اختلال» نامیده میشود، سویهای اجتماعی و ساختاری دارد و این مناسباتِ بیمارگونهٔ ساختاری هستند که خود را به صورت فردی درونی میکنند. به همین دلیل، کنشگریِ سیاسی هم کاری است که تسهیلگر در بیرون از اتاق مشاوره درگیر آن است و هم کاری است که مراجع را به آن تشویق میکند.
در رویکرد فمینیستی، عاملیت مراجع تنها در تغییر خویش به کار گرفته نمیشود؛ بلکه در نسبت با ساختارهای اجتماعی-سیاسی نیز به کار گرفته میشود.
برای مثال، زنی که در رابطه با یک مرد یا دختری که در یک خانوادهٔ مردسالار درگیر مشکلات متعددی هستند، یکی از کارهایشان تغییر ساختار روابط بینفردی و سازِکارهای مردسالارانهٔ خانواده است. در اینجا «سیاسی بودن» نه صرفاً به معنای ساختار سیاسی، بلکه به معنای تغییر روابط قدرت است.
۶) روابط غیرسلسلهمراتبی
یکی از ویژگیهای بارز جوامع و روابط پدرسالار (یا مردسالار)، وجود سلسلهمراتب است. اگر همین ساختارِ سلسلهمراتبی در اتاق درمان هم وجود داشته باشد (ویژگیای که متأسفانه به نظر میرسد در بیشتر اتاقهای درمان وجود دارد)، باید چنین نتیجهگیری کنیم که خودِ تسهیلگر هم هنوز نه ساختارهای قدرت را شناخته است و نه از سلطهٔ آنها رهایی یافته است!
آنچه باید در اتاق مشاوره رخ دهد، فاصله گرفتن از ساختاری است که سوژه را دچار مشکل کرده است. از این رو، اتاق تسهیلگری جایی است که فرد روابط یکسره متفاوتی را تجربه میکند. خود فرایند مشاوره و رابطه با مشاور تجلّی علمی چیزی است که من آن را «ضدساختار» مینامم؛ یعنی رهایی از نظام سلسلهمراتبی و شرکت جستن در یک رابطهٔ عرضی با تسهیلگر.
۷) آگاهیبخشی
برداشتی که از مسئله «آگاهیبخشی» داریم بسیار مهم است. دلیل این اهمیت اصل/ویژگی نیز در این است که در اینجا احتمال نادیده گرفتن «روابط غیرسلسلهمراتبی» زیاد است. تسهیلگر نباید تصور کند که از مراجع بیشتر میداند و مراجع ناآگاه آمده است تا از حکمت لایزالِ مشاور که خطایی هم در آن راه ندارد بهرهمند شود.
از آنجا که تجربهٔ زیستهٔ زنانه در این نوع رویکرد از اهمیت زیادی برخوردار است، رابطهٔ بین مراجع و تسهیلگر در یک سطح قرار دارد. این مسئله انکار نمیشود که تسهیلگر در زمینهای خاص از تخصص برخوردار است؛ اما این تخصص سببِ قرار گرفتن در رابطهای سلسلهمراتبی نمیشود. تسهیلگر به دلایل گوناگون این شانس را داشته است تا سازکارهایی که از رهگذر آن زنان در روابط نابرابر قرار داده میشوند شناسایی کند. این دانش در رابطهای برابر و در گفتوگویی عرضی (و نه طولی و سلسلهمراتبی) به مراجع منتقل میشود.
از سوی دیگر، تسهیلگر نباید از به هم ریختن پیشفرضهای مراجع در شرایطی که آن را آسیبزننده تشخیص نمیدهد پرهیز کند. یکی از روشهایی که روابط نابرابر به حیات خود ادامه میدهند، درونیسازی این روابط از سوی خود قربانی است.
در اینجا مفاهیمی همچون آگاهیِ کاذب (false consciousness) از اهمیت بسیاری برخوردار میشود. از رهگذر نظام آموزشی، سریالها، فیلمها، کتابها و روشهای تربیتی، هنجارها و برداشتهایی به مراجع خورانده شده است که روابط ناعادلانه را بازتولید میکنند؛ حتی به دست خود قربانی. این امور از سوی تسهیلگر و مراجع در یک رابطهٔ دو سویه و برابر شناسایی میشوند و نسبت به آنها آگاهیبخشی صورت میگیرد.
۸) آگاهی سیاسی
این اصل جدا از اصل قبلی نیست. از آنجا که آگاهی انسان در نظام خانواده و ساختارهای اجتماعی شکل میگیرد، بنابراین هر آگاهیبخشی نوعی دعوت به تغییر ساختارهاست. همانطور که قبلاً هم به آن اشاره کردم، در اینجا «امر سیاسی» را نباید صرفاً به معنای آنچه دولت یا حکومت نامید میشود فهمید.
امر سیاسی با هر آنچه درگیر در روابط قدرت است سروکار دارد. روابط قدرت را میتوان در خانوادهای که در آن بزرگ شدهایم، در رابطهمان با شریک عاطفیمان، در رابطه با رئیسمان در محل کار، در نسبت با نظام سیاسیای که در آن زندگی میکنیم، در رابطه با مغازهداری که از آن خرید میکنیم، در رابطه با فروشگاههای زنجیرهای و خلاصه بسیاری از دیگر روابطمان مشاهده کرد. تغییر دادن این روابط قدرت یکی از اهداف تسهیلگری فمینیستی است.
۹) عدم تمرکز بر آسیبشناسی
در این رویکرد، زنان همچون سنتی که در هنجارهای اجتماعی و روانشناسی بالینی جریانِ غالب وجود داشته و دارد، تأکید بر برچسب زدن نیست. مهم، قرار دادن مشکل مراجع در بستر اجتماعی و زیستی آن است. اتفاقاً زدودن برچسبها از مراجع اهمیت بسیاری دارد.
روال کار روانشناسی جریان غالب این است که سویههای اجتماعی مشکلات را نادیده بگیرد و در نهایت یک برچسب «بیماری» به بیماران اضافه کند که در نهایت باید با دارودرمانی کارش را راه انداخت. این همان پزشکی کردن مشکلات اجتماعی است. در اینجا قصد این نیست که فواید دارودرمانی انکار شود، در اینجا مسئله یکسره چیز دیگری است. مسئله، دیدن تحقّق امر اجتماعی در فرد است.

دورهٔ عملیِ صفر تا صدِ آمار و روش تحقیق
موفقیت در هر حرفه نیاز به دانش و مهارتهایی دارد. آمار و روش تحقیق از جمله دانش و مهارتهایی است که تسلط بر آن، فرصتهای ویژهای در مسیر شغلی و تحصیلی پیش رویتان خواهد گذاشت.
دورهٔ عملی صفر تا صدِ آمار و روش تحقیق بر اساس نیازهای واقعی شما و تشخیص نقاط قوت و ضعف آموزشهای موجود، برای یادگیریِ گامبهگام، عملی و کاربردی طراحی شده است.
🎯 در طول این دوره، دانش و مهارت لازم برای انجام یک پروژهٔ پژوهشی، فهم بهتر مقالات روز و بهکارگیری آمار در مشاغل مختلف علوم اجتماعی، از جمله روانشناسی را کسب خواهید کرد.
💥 این دوره تنها به آموزشِ نظری محدود نمیشود. بخش زیادی از مطالب آمار و روش تحقیق از جنس مهارت است و نیاز به تمرین و تکرار دارد. در این دوره با کمک آزمونهای خود-ارزیابی، تکالیف و پروژههای عملی و کاربردی، شما را همراهی خواهیم کرد تا برای تجربههای واقعی در مسیر تحصیلی و شغلی خود آماده شوید.
🔥 امکانات و فرصتهای ویژهای در طراحی این دوره در نظر گرفته شده است که آن را در مقایسه با دورههای مشابه، تبدیل به دورهای خاص میکند!
هدف ما پیش از هر چیز، رفع موانع یادگیری و رشد جامعهٔ علمی است. :)
برای مشاهدهٔ نحوهٔ برگزاری دوره، امکانات، دستاوردها و سایر جزئیات، روی دکمهٔ زیر کلیک کنید.


نظرات، سؤالات و انتقادات خود را در بخش انتهای همین صفحه، به صورت کامنت مطرح کنید.

اگر این مطلب برایتان مفید بود، آن را با دیگران به اشتراک بگذارید و به رشد جامعهٔ علمی کمک کنید.
🔻 اگر این جُستار را دوست داشتید، احتمالاً جستارهای زیر نیز برایتان مفید خواهد بود:
🔗 روانشناس، روانپزشک و مشاورِ خوب چه ویژگیهایی دارد؟
🔗 روانشناسی باور: چرا اصلاح باورها اینقدر دشوار است؟
🔗 آیا روانشناسی «علم» است؟
🔗 آیا علم از اخلاق و حقوق جداست؟ (داروین، دگرگشت و زنان)